شهید آیت‌الله دکتر بهشتی و جهت‌دهی جریان انقلاب اسلامی در گفت‌وشنود با حسین مهدیان

شناسه محتوا : 31954

1399/03/20

تعداد بازدید : 388

شهید آیت‌الله دکتر بهشتی و جهت‌دهی جریان انقلاب اسلامی در گفت‌وشنود با حسین مهدیان
حاج حسین مهدیان از فعالان دیرین نهضت و انقلاب اسلامی است. او با بسیاری از رهبران این حرکت عظیم تعامل نزدیک داشته که شهید آیت‌الله دکتر سیدمحمد حسینی بهشتی در زمره آنهاست. گفت‌وشنودی که در ادامه تقدیم می‌شود درباره فعالیت‌های انقلابی این عالم مجاهد است.

طبعا نحوه آشنایی جنابعالی با شهید آیت‌الله دکتر بهشتی، اولین سؤال ما در این گفت‌وشنود است. این آشنایی در چه دوره‌ای و چگونه روی داد؟

بسم الله الرحمن الرحیم. بنده از سال 1341 که توسط شهید امانی وارد جریان نهضت امام شدم، در جلسات هفتگی که به صورت سیار در منزل نیروهای مبارز تشکیل می‌شدند، با شهید آیت‌الله بهشتی آشنا شدم. پس از مدتی ایشان تصمیم گرفتند جلسات خصوصی‌تری را هم برگزار کنند که خانواده‌های مبارزین هم در آنها شرکت داشته باشند. شهید بهشتی معتقد بودند: اگر در مبارزه علیه رژیم شاه خانم‌ها همکاری نکنند، مردها به تنهایی نمی‌توانند از پس این کار برآیند و خانم‌ها باید اطلاعات سیاسی کافی داشته باشند تا بتوانند در کنار شوهران و پسرانشان این بار سنگین را به مقصد برسانند. ایشان برای تشکیل این جلسات، توسط یکی از نزدیکانشان در کمال‌آباد کرج باغی خریدند و هر جمعه عده‌ای از انقلابیون، از جمله شهید رجایی، شهید باهنر، مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی، مرحوم آقای انواری، مرحوم آقای عسگراولادی و... همراه خانواده‌‌هایشان به آنجا می‌آمدند و با هم گفت‌وگو و تبادل نظر می‌کردند. این برنامه‌ها در جهت توجیه خانواده‌ها و همدل کردن آنها برای مبارزه بسیار مؤثر بودند. بعد از انقلاب هم تا قبل از حادثه 7 تیر، جلسات جامعه روحانیت در همین باغ برگزار می‌شدند.

حسین مهدیان
 با توجه به تأثیر مسائل فرهنگی بر روند انقلاب یکی از کارهای مهم شهید آیت‌الله بهشتی تدوین کتب دینی مدارس بود. ایشان چگونه توانست این کار را انجام بدهد؟

رسیدن به موقعیت تألیف کتب درسی، مسیر بسیار دشواری بود و ایشان برای نیل به آن سال‌ها تلاش می‌کرد و ممکن نمی‌شد تا اینکه سرانجام مرحوم آقای برقعی ــ که خود از اعضای دفتر نشر فرهنگ اسلامی بود و با وزیر آموزش و پرورش وقت رابطه داشت ــ توانست مسئولان آموزش و پرورش را متقاعد سازد که حضور شهید بهشتی ضرری نخواهد داشت و قرار است در کتب دینی فقط یک‌سری مسائل دینی و اخلاقی مطرح شوند. یک روز من و شهید باهنر در دفتر نشر فرهنگ اسلامی نشسته بودیم که شهید بهشتی شاد و خندان آمدند و گفتند: «از امروز ده‌میلیون مخاطب نوجوان خواهیم داشت!» منظورشان بچه‌های دوره راهنمایی و دبیرستان بودند که قرار بود از آن پس کتاب‌های دینی‌شان توسط شهید بهشتی، شهید باهنر و مرحوم آقای برقعی تألیف شود. به این ترتیب راه بسیار مهم و مؤثری در تربیت نسل جوان گشوده شد و این جمع توانستند از طریق تألیف کتب دینی به ترویج باورهای دینی در نوجوانان و جوانان که قرار بود بار انقلاب اسلامی را به دوش بکشند بپردازند.
 
البته گروه‌های دیگری هم به تبلیغ معارف دینی می‌پرداختند؛ از جمله مؤلفان نشریاتی چون مکتب اسلام؛ این طور نیست؟

همین‌طور است، اما فعالیت‌های هیچ‌یک وسعت، گستردگی و تأثیر فعالیت در میان دانش‌آموزان را نداشت.

 در جهت تربیت نسل انقلابی، اقداماتی چون تأسیس مدرسه رفاه هم بسیار مؤثر بودند. با توجه به اینکه شما هم جزء مؤسسان و هیئت امنای این مدرسه بودید، به نحوه تشکیل و فعالیت‌های آن اشاره کنید.

شهید بهشتی و عده دیگری از مبارزان تصمیم گرفتند بسیاری از فعالیت‌های سیاسی را تحت پوشش مدرسه رفاه انجام بدهند. شهید رجایی، شهید باهنر، مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی و بنده جزء هیئت امنای این مدرسه بودیم. متدینان و مبارزان عمدتا فرزندان خود را به این مدرسه می‌آوردند و به همین دلیل بین اولیای بچه‌ها و مربیان این مدرسه، هماهنگی خوبی وجود داشت. سطح فعالیت‌های درسی و خدمات این مدرسه به‌قدری بالا بود که چندین بار مدرسه نمونه شد!
 
اشاره کردید مدرسه رفاه در واقع پوششی برای فعالیت‌های سیاسی بود...

همین‌طور است. هیئت امنای مدرسه، شب‌های دوشنبه در مدرسه تشکیل جلسه می‌داد و در آن جلسات به بحث‌های سیاسی می‌پرداختیم تا زمانی که ساواک متوجه شد رفاه یک مدرسه عادی نیست و تحت پوشش آن فعالیت‌های سیاسی انجام می‌شود. به همین دلیل شاگردان و مسئولین مدرسه را دستگیر و از آنها بازجویی می‌کرد!

مگر موارد امنیتی رعایت نمی‌شدند؟

چرا، به‌شدت هم رعایت می‌کردیم. جلسات مخفیانه برگزار می‌شدند و حتی در ورود به مدرسه و خروج از آن هم سعی می‌کردیم جدا از هم حرکت کنیم، اما سیطره ساواک بسیار گسترده بود و تا دل خانواده‌ها و جمع‌ها نفوذ می‌کرد! متأسفانه نسل امروز، تصوری از آن اختناق ندارد!

یکی از مسائلی که پس از انقلاب مطرح شد، مخالفت‌ها و موافقت‌های افراطی با آثار و افکار دکتر شریعتی بود. با توجه به اینکه شما هم با دکتر شریعتی و هم با شهید آیت‌الله بهشتی آشنایی و رفاقت دیرینه داشتید، بهتر از هر کسی می‌توانید نظر شهید بهشتی را دراین‌باره بیان بفرمایید.

در دوره‌ای که ساواک دکتر شریعتی را بازداشت کرد، روزنامه کیهان ــ که در واقع بلندگوی رژیم بود ــ برای بدنام کردن دکتر شریعتی، اقدام به چاپ بخش‌هایی از نوشته های او کرد. پس از آزادی او، در یکی از جلساتی که در منزل ما برگزار شد، دکتر شریعتی هم حضور داشت. شهید بهشتی از ایشان دراین‌باره سؤال کرد. دکتر پاسخ جالبی داد و گفت: «یک روز ابوذر، صحابی پیامبر(ص) مردم را جمع کرد و پیش از آنکه با آنها حرف بزند، شهادتین گفت! معلوم می‌شد تبلیغات سوء علیه او به‌قدری زیاد شده بود که مردم حتی در مسلمانی‌اش شک کرده بودند!» یادم هست آن شب دکتر شیبانی و مرحوم سیداحمد خمینی هم در آن جلسه حضور داشتند.

اما در پاسخ به پرسش جنابعالی باید عرض کنم که پس از انقلاب، یک روز من و شهید بهشتی از طرف حزب جمهوری اسلامی به دیدار خانواده دکتر شریعتی رفتیم. در بین راه شهید بهشتی گفتند: «به اعتقاد من دکتر شریعتی با سخنرانی‌هایش در حسینیه ارشاد و چاپ کتاب‌هایش، توانست نسل جوان، به‌ویژه دانشگاهی‌ها را با معارف اسلامی آشنا کند و درست نیست زحمات ایشان نادیده گرفته شود». بعد هم قول دادند در یک سخنرانی عمومی دراین‌باره به‌تفصیل صحبت کنند که در یکی از سخنرانی‌ها و مصاحبه‌ها به این امر پرداختند.

 نظر خود شما درباره دکتر شریعتی چیست؟

از نظر من شخصیت و خدمات واقعی دکتر شریعتی، در کشاکش بین مخالفت‌ها و موافقت‌های افراطی گم شده است! گروهی مثل فرقان با تقدیس او به او خیانت کردند و عده‌ای با زدن تهمت‌های ناروا. این افراط و تفریط‌ها ربطی به دکتر شریعتی ندارد. دکتر در برخی از بیانات و کتاب‌های خود اشتباهاتی دارد، اما من در اخلاص و علاقه او به اهل‌بیت(ع) تردیدی ندارم. یادم هست موقعی که از زندان کمیته مشترک آزاد شد از او پرسیدم: «شرایط آنجا را در آن مدت طولانی چگونه تحمل کردی؟» می‌دانید زندانی‌ها را برای مدت طولانی در کمیته مشترک نگه نمی‌داشتند و پس از بازجویی و شکنجه به زندان‌های اوین یا قصر می‌فرستادند، اما برای اینکه روحیه دکتر شریعتی را خرد کنند، او را به مدت طولانی در کمیته مشترک نگه داشتند که واقعا هم تأثیر داشت و دکتر را از نظر روحی از پا درآورد! او در پاسخ به سؤالم گفت: «هر بار که نماز می‌خواندم و در آخر آن به پیامبر(ص) و صالحین سلام می‌دادم، احساس می‌کردم در کنار بندگان صالح خدا هستم و دیگر احساس تنهایی نمی‌کردم!» دکتر شریعتی به هیچ وجه تصور نمی‌کرد که اشتباه نمی‌کند و اگر کسی از سر عناد حرفی نمی‌زد، می‌پذیرفت. مهم‌ترین دلیلش هم این است که وصیت کرد استاد حکیمی آثارش را مطالعه کند و هر جا مغایرتی با احکام اسلامی دیدند اصلاح یا حذف کنند.


ظاهرا وصیت را در منزل شما به استاد حکیمی داد. این‌طور نیست؟

بله؛ دکتر زیاد به منزل ما می‌آمد. استاد حکیمی چند بار به من گفت: هر وقت دکتر شریعتی به خانه شما آمد، مرا خبر کنید. یک بار به ایشان خبر دادم که قرار است دکتر شب به خانه ما بیاید، اما از آمدن استاد حکیمی حرفی به دکتر نزدم. آن شب آنها تا دیر وقت با هم گفت‌وگو و بحث کردند. موقعی که دکتر می‌خواست برود، پاکتی را به استاد حکیمی داد. من نسخه‌ای از نامه دکتر شریعتی را که در آن پاکت بود و استاد به من دادند که بخوانم، دارم. دکتر شریعتی در آن نامه از استاد حکیمی خواسته بود متن سخنرانی‌ها و کتاب‌هایش را مورد بازبینی قرار دهند و اصلاحات لازم را در آنها به عمل آورند. وقتی دکتر رفت، استاد از من پرسیدند: آیا در مورد آمدنشان حرفی به دکتر شریعتی زده بودم و وقتی پاسخ منفی دادم، ایشان با تعجب گفتند: «پس چگونه متوجه شده بود با من ملاقات خواهد کرد و وصیت‌نامه‌اش را از قبل آماده کرده بود؟» این نکته‌ای است که هنوز هم وقتی به آن فکر می‌کنم، پاسخ درخوری برایش پیدا نمی‌کنم!
 
آیا برای انجام این وصیت تلاشی هم صورت گرفت؟
بله؛ ما تصمیم گرفتیم به وصیت دکتر شریعتی عمل کنیم و تمام آثار ایشان را در دفتر نشر فرهنگ اسلامی ــ که در آن زمان در خیابان فردوسی بود ــ جمع و شروع به بازبینی کردیم. خانم پوران شریعت‌رضوی همسر دکتر شریعتی هم در آن جلسات حضور داشت. هنوز یک ماه از شروع کارمان نگذشته بود که یک‌مرتبه دیدم بازار کتاب از کتاب‌های دکتر شریعتی پر شده است! بعدا فهمیدیم همسر ایشان به این نتیجه رسیده بود که بازبینی طول می‌کشد، درحالی‌که جوانان تشنه خواندن آثار دکتر هستند و لذا اقدام به چاپ کتاب‌های او کرده بود. به این ترتیب موضوع بازبینی خود به خود منتفی شد!
 یکی از اتفاقات روزهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی اعتصابات مطبوعات بود. شهید آیت‌الله بهشتی در این حرکت چه نقشی داشت؟
بعد از اینکه بعضی از روزنامه‌ها عکس حضرت امام را چاپ کردند، رژیم عده‌ای از مأموران خود را برای سانسور مطبوعات فرستاد! مطبوعات هم در اعتراض به حضور ارتشی‌ها در روزنامه‌ها، اعتصاب کردند. هنگامی که اعتصاب به درازا کشید، کارکنان مطبوعات تحت فشار مالی قرار گرفتند و هر لحظه بیم آن می‌رفت که اعتصاب شکسته شود و رژیم به هدف خود برسد. من همراه آقایان صدر حاج سیدجوادی و حاج محمود محرابیان کمیته‌ای تشکیل دادیم و با کمک سندیکای روزنامه‌نگاران، نیازهای مالی کارکنان مطبوعات را تأمین کردیم. البته بخش اعظم این کمک‌های مالی از طریق قبض‌هایی که در مساجد بین مردم توزیع می‌شدند، گردآوری می‌شد. وقتی 61 روز از اعتصاب گذشت، احساس کردیم پیام انقلاب باید با اطلاع‌رسانی شفاف به مردم رسانده شود. رادیو و تلویزیون که در اختیار رژیم بود و تنها از طریق مطبوعات می‌شد این کار را انجام داد؛ لذا قرار شد در منزل بنده، جلسه‌ای با شرکت سردبیران و معاونان روزنامه‌ها و اعضای شورای انقلاب، از جمله شهید مطهری، شهید بهشتی و شهید مفتح تشکیل شود. در آن جلسه شهید بهشتی مبانی نظری انقلاب و نظام آینده را برای حضار توضیح دادند. سخنان ایشان در همراه کردن مطبوعات با انقلاب نقش بسیار مؤثری داشت و قرار شد روزنامه‌ها از فردای آن روز بار دیگر کارشان را شروع کنند. همان شب شهید مطهری با پاریس تماس گرفتند و فردا صبح تلفنی متن پیام امام را برای من خواندند که من به روزنامه‌ها دادم و چاپ شد.
 حسین مهدیان:شاید شهید بهشتی بیش از تمام رهبران انقلاب در معرض شایعات و تهمت‌های فراوان و به‌نوعی ترور شخصیتی که نهایتا هم به ترور فیزیکی ایشان منجر شد قرار داشت. از آن روزها و نحوه برخورد ایشان برایمان بگویید.
سیل این تهمت‌ها به‌گونه‌ای بود که حتی بعضی از دوستان و نزدیکان شهید بهشتی هم این حرف‌ها را باور کرده بودند. استکبار جهانی تأثیرگذاری و نقش پررنگ امثال شهید بهشتی و شهید مطهری را خیلی بهتر از خود ما می‌دانست و لذا از میان برداشتن آنها را در دستور کار قرار داد. پس از امام یکی از قدرتمندترین و مهم‌ترین شخصیت‌هایی که توان اداره انقلاب را داشت، شهید بهشتی بود. توانایی مدیریتی بی‌نظیر ایشان در اداره مجلس خبرگان قانون اساسی فراموش‌شدنی نیست. دشمن این مسئله را خیلی خوب درک کرد و لذا ابتدا سعی کرد به وسیله عمال داخلی خود ایشان را از میدان مبارزه بیرون کند و چون موفق نشد، فاجعه 7 تیر را آفرید.

منبع:موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران

مطالب مرتبط