دکتر عبدالله جاسبی از چهرههایی است که در دورهای طولانی، با شهید آیتالله بهشتی تعامل داشته است و از فرازوفرودهای این تعامل، خاطراتی شنیدنی دارد. آنچه در این گفتوشنود خواهید خواند شمهای از این خاطرات است که به مناسبت سالروز فاجعه 7 تیر 1360، به شما تقدیم میشود.
به عنوان آغازین سوال لطفا بفرمایید که از چه دورهای و چگونه با شهید آیتالله دکتر بهشتی آشنا شدید؟ بستر این آشنایی و ارتباط چه بود؟
بسم الله الرحمن الرحیم. آشنایی من با ایشان، به سالهای 1347 و 1348 و ماجرای شرکت «لعاب قائمیان» برمیگردد. من جزء سهامداران آن شرکت بودم. در مجمع عمومی آن شرکت مشکلاتی پیش آمد و شهید بهشتی سعی کرد مشکلات را حل و فصل کند، اما به مرور زمان کار بالا گرفت و بالاخره در سال 1350 بین اعضای اصلی شرکت جدایی افتاد. این شرکت در واقع پوششی بود برای کمک به نیروهای مبارز داخل و خارج کشور و بخشی از سود آن صرف مبارزه علیه رژیم شاه میشد. بالاخره قرار شد در مجمع عمومی هیئتی تشکیل شود و این اختلافات را حل کند. من و شهید بهشتی و مهندس بازرگان و آقای پیراینده، اعضای این هیئت حل اختلاف بودیم و یکی دو نفر هم به عنوان داور انتخاب شدند. اولین جلسه این هیئت در منزل یکی از داورها، یعنی مرحوم عطائی، تشکیل و مهندس بازرگان به عنوان رئیس انتخاب گردید. بعدها سه جلسه در آنجا و دو جلسه هم در منزل شهید بهشتی تشکیل و اختلافات بین بعضی از اعضای شرکت حل شد.
اختلاف بین چه کسانی؟
یکی شهید اسدی که مدیرعامل شرکت لعاب قائمیان و از چهرههای اصلی شرکت بود، یکی مرحوم آقای رحمانی که مدتی در ستاد نماز جمعه فعال بود و یکی دو نفر دیگر. خاطرم هست در آن ماجرا، اختلافات به قدری بالا گرفت که مهندس بازرگان نتوانست جلسه را اداره کند و میخواست جلسه را ترک کند که شهید بهشتی مانع شد و خود اداره آن را بهدست گرفت.
در هر حال یکی دو جلسه دیگر هم برگزار شده بود که البته من، چون به خارج از کشور رفتم، نتوانستم در آنها شرکت کنم. آشنایی من و دکتر بهشتی ادامه پیدا کرد و مسائل را در داخل و خارج کشور دنبال میکردیم تا پیروزی انقلاب و تشکیل حزب جمهوری اسلامی پیش آمد.
شما از نخستین کسانی بودید که به حزب جمهوری دعوت شدید؛ این طور نیست؟
همینطور است. به محض ورود من به ایران، شهید عباسپور با من تماس گرفت و گفت: دکتر بهشتی میخواهند با شما صحبت کنند. بعد هم گوشی را به ایشان داد. شهید بهشتی گفت: خیلی سریع بیا که با شما کار دارم! من هم رفتم و عضو شورای مرکزی حزب شدم و کار را در کنار سایر دوستان شروع کردیم.
فکر تشکیل حزب جمهوری چگونه در ذهن شهید بهشتی شکل گرفته بود؟
شهید بهشتی شخصیتی بهشدت تشکیلاتی داشتند و معتقد بودند که اداره کشور بدون سازماندهی حزبی ممکن نیست و بدون تشکیلات حزب نمیتوانیم به کارها سروسامان بدهیم و کشور را اداره کنیم. ایشان بر اجزای یک تشکیلات منسجم و کارآمد کاملا تسلط داشتند و همیشه اشکالاتی را که در احزاب ایران وجود داشت و مبتنی بر اسلام نبود برمیشمردند و ما را از درافتادن در آن اشکالات بر حذر میداشتند.
نظرشان درباره برخی از دیگر تشکیلات مذهبی موجود، ازجمله نهضت آزادی چه بود؟
میگفتند: اگرچه از افراد مسلمان و متدین تشکیل شده، ولی برنامهها و اهدافش چیزهایی نیستند که ما در اسلام دنبال میکنیم. حزب جمهوری اساسا برای پر کردن این خلأ بهوجود آمد و همه اقشار و نیروها اعم از بازاریها، کارگران، دانشگاهیها، فرهنگیان و... را دربرگرفت. سوابق انقلابی و تدین و تقید کسانی هم که در این حزب گرد هم آمدند روشن بود.
شهید بهشتی به دلیل تسلط بر احکام و معارف اسلامی، از قبل از انقلاب انحرافات فکری سازمان مجاهدین را میشناختند. مواجهه ایشان با این سازمان را تحلیل کنید.
شهید بهشتی تا جایی که امکان داشت در پی جذب گروهها و افراد بودند و فقط موقعی دست از تلاش برمیداشتند که دیگر واقعا راهی وجود نداشت. ایشان بارها با سران چریکهای فدایی خلق، مجاهدین خلق و گروهکهای غیراسلامی دیگر صحبت کرده بودند تا بتوانند راهی برای جلوگیری از فجایعی که بعدها رخ داد پیدا کنند، اما آنها اهل گفتوگو و حل مسئله نبودند. شهید بهشتی قائل به حذف افراد و گروهها نبودند و درباره کسی پیشداوری هم نمیکردند.
برگردیم به مقوله حزب. تحلیل شخص شما از تشکیل و دوره فعالیت حزب جمهوری اسلامی چیست؟
به نظر من در کل تاریخ معاصر ایران، فقط حزب توده از نظر سازماندهی و انسجام تشکیلاتی و گستره فعالیت با حزب جمهوری قابل قیاس است. حزب جمهوری در پرتو مدیریت بینظیر شهید دکتر بهشتی، فراگیرترین و منسجمترین تشکیلات حزبی متدینین بود. حزب توده وابسته به شوروی بود و سران آن در سال 1333 دستگیر شدند و حزب منحل شد، ولی حزب جمهوری اسلامی با جهانبینی اسلامی و سردمداری شخصیتهای شناختهشده و قوی ــ که همگی از یاران امام بودند ــ تشکیل شد و به همین سبب تودههای عظیم مردمی به آن اعتماد کردند.
برای حزب جمهوری اسلامی چه نقشها و رسالتهایی قائل بودید؟
حزب جمهوری در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی، انتخابات مجلس شورای اسلامی، تشکیل سپاه پاسداران، جهاد سازندگی و سازمان تبلیغات اسلامی و... نقش تعیینکنندهای داشت. بزرگترین رسالت حزب جمهوری، مقاومت در برابر گروهکهایی بود که میخواستند به هر نحو ممکن قدرت را در دست بگیرند و با افکار انحرافی و التقاطی خود، زیر پوسته ظاهری اسلام، به جریان نفاق دامن بزنند و انقلاب اسلامی را از ماهیت حقیقی خود تهی سازند. بدیهی است که گروهکهای ضد انقلاب، وجود چنین تشکلی را برنمیتابیدند و به همین دلیل دبیرکل اول حزب، شهید بهشتی و دبیرکل دوم حزب، شهید باهنر را به شهادت رساندند و دبیرکل سوم حزب، یعنی مقام معظم رهبری را تا مرز شهادت کشاندند.
به اعتقاد بنده، حزب جمهوری اسلامی خدمات بسیار ارزندهای برای انقلاب اسلامی انجام داد. بنده کتابی در چند جلد در این زمینه نوشتهام و امیدوارم بتوانم بدین وسیله، نسلهای سوم و چهارم انقلاب را با فعالیت و دستاوردهای حزب جمهوری و علل و حاشیههایی که به توقف فعالیتهای آن منجر شد آشنا کنم.
چرا حزب برای نخستین دوره ریاستجمهوری کاندیدای جدی نداشت؟
اتفاقا در حزب بحث شد که دکتر بهشتی به عنوان کاندیدا معرفی شوند، اما نظر حضرت امام این بود که روحانیون در عرصههای اجرایی وارد نشوند تا این شبهه که روحانیت در پی کسب مقام است تقویت نگردد. پیش از هر کسی، خود شهید بهشتی مقید به پیروی از دیدگاههای حضرت امام بودند. از سوی دیگر تخریب شخصیت و فضاسازی علیه ایشان بهشدت انجام میشد؛ ازهمینرو ترجیح داده شد فرد دیگری انتخاب شود. حزب بر سر نامزدی آقای جلالالدین فارسی به توافق رسید، اما از آنجا که در ملیت ایشان تشکیک شد، امام فرمودند: نباید در مورد کسی که قرار است اولین رئیسجمهور نظام جمهوری اسلامی ایران شود شبههای وجود داشته باشد؛ لذا دیگر حزب کاندیدای مستقلی را معرفی نکرد.
اشاره کردید که شهید بهشتی آماج حملات تخریبی دشمنان بودند. ایشان چرا به این تهمتها و هجمهها پاسخ نمیدادند؟
اتفاقا یک روز در شورای مرکزی حزب، همین را از ایشان پرسیدیم؛ فرمودند: «ما در شورای انقلاب و حزب جمهوری مسئولیتهای سنگینی داریم و دیگر فرصتی نیست که وقت خود را صرف پاسخگویی به این اتهامات و شبهات کنم. ما با خدا عهد بستهایم که به امور این مردم و این کشور بپردازیم و او خودش پاسخ آنها را میدهد».
که داد.
همینطور است. در تاریخ معاصر ایران، منفورتر از چهرههایی که این بزرگان را از ما گرفتند وجود ندارد.
یکی از ویژگیهای برجسته شخصیتی شهید بهشتی، مدیریت کمنظیر ایشان بود. شما قبل و بعد از انقلاب از نزدیک شاهد اداره امور مختلف توسط ایشان بودهاید؛ بنابراین میتوانید در این زمینه تحلیل جالبی داشته باشید.
بله؛ باید عرض کنم که شهید بهشتی فوقالعاده خوددار بودند و هرگز در برابر آن هجمه سنگین منافقان و حتی برخی از دوستان ناآگاه عصبانی نمیشدند و پرخاش نمیکردند و همواره پاسخهای دقیق و منطقی به پرسشها و شبهات میدادند و سخنانشان مشفقانه و ناصحانه بود. شهید بهشتی شخصیت کمنظیری بودند و صلاحیتها و شایستگیهای منحصربهفردی داشتند و من همواره به همکاری با ایشان افتخار میکردم.
نخستین مسئولیت رسمی واگذارشده به شما در نظام جمهوری اسلامی چه بود؟
اتفاقا اولین مسئولیتی که به من واگذار شد با توصیه و تأکید ایشان بود. در دوره نخستوزیری شهید رجایی، من مشاور مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی در وزارت کشور بودم و همزمان در حزب جمهوری هم فعالیت و در دانشگاه علم و صنعت تدریس میکردم. یک روز شهید بهشتی به من گفتند: «با آقای رجایی صحبت کردهام؛ ما در بخش برنامهریزی به شدت ضعف داریم و شما باید بروید و در این زمینه به ایشان کمک کنید». عرض کردم: «مشغلههای من خیلی زیاد هستند و غیر از من افراد دیگری هم میتوانند این کار را انجام بدهند»، ولی ایشان تأکید کردند: خود شما باید بروید. بعد شهید رجایی مرا خواستند و حکم معاونت برنامهریزی را برای من زدند که البته با توصیه و تأکید شهید بهشتی بود.
یکی از فرازهای بسیار مهم زندگی شهید بهشتی، ریاست علمی مجلس خبرگان تدوین قانون اساسی است. تحلیل شما از عملکرد ایشان در آن برهه چیست؟
بیتردید مهمترین نقش در تدوین سریع و صحیح قانون اساسی، از آن ایشان است؛ کاری بسیار بزرگ که جز با آن مدیریت درخشان ممکن نبود. مروری کوتاه بر مذاکرات آن مجلس این را نشان میدهد.
معمولا شهید بهشتی را به قدرت فراوان ایشان در عرصه مدیریت میشناسند. از نظر شما، علت موفقیت ایشان در این میدان چه بود؟
شهید بهشتی خصوصیات منحصربهفردی داشتند. نظم و وقتشناسی ایشان کمنظیر بود؛ وعدهای نمیدادند مگر اینکه به آن عمل میکردند. کلمات و جملات خود را با دقت تمام انتخاب میکردند و همواره میکوشیدند حرفی نزنند که اسباب پشیمانی شود یا به این نتیجه برسند که ایکاش آن حرف را نمیزدند. عرض کردم که وقتشناسی ایشان نظیر نداشت و حتی روی دقیقهها هم حساس بودند. میدانم که به سه زبان انگلیسی، آلمانی و عربی تسلط داشتند و هنگام مصاحبه با افراد مختلف، میتوانستند راحت به این زبانها صحبت کنند. در کنار تسلط به زبانهای خارجی و آگاهی از مسائل روز، ایشان یک مجتهد برجسته و مسلط به فلسفه و فقه اسلامی بودند. بسیار منظم، خوشقول و قائل به کار گروهی و تشکیلاتی بودند.
ارزیابی شما از پیامدها و تاثیرات سیاسی ـ اجتماعی حادثه هفتم تیر چیست؟
فاجعه هفت تیر، چهره واقعی منافقان را نشان داد و از چند وجه، حادثه بسیار بزرگی بود: یکی اینکه سوء نیت منافقان در تخریب چهره شهید بهشتی و نیز امام و انقلاب را به روشنی به همه اثبات کرد. هجمه و تخریب آنها گاهی به قدری سنگین بود که ما واقعا درمیماندیم که چه باید بکنیم! روزهای آخر کار به جایی رسیده بود که حتی ما با تمام ارادتی که به ایشان داشتیم، نمیتوانستیم راحت از ایشان دفاع کنیم! منافقان، جریان بنیصدر و سایر گروهکها، تمام نیروها و امکانات خود را برای تخریب حزب جمهوری اسلامی و شخص شهید بهشتی بسیج کرده بودند. فاجعه هفتم تیر سبب گردید جریان نفرت، توطئه و عداوتی را که به راه انداخته بودند به سمت خودشان برگردد.
شما در شب حادثه کجا بودید و چگونه این خبر به شما رسید؟
آن شب شهید بهشتی باید در جلسهای درسازمان برنامه و بودجه شرکت میکردند، ولی به من فرمودند: شما به جای من بروید؛ چون در حزب جلسه مهمی داشتند. در آن حادثه برادر همسر من، دکتر عباسپور به شهادت رسید و باجناق من مرحوم علیزاده هم بهشدت مجروح شد.
بعد از جلسه سازمان برنامه و بودجه، برای ملاقات با شهید رجایی به نخستوزیری رفتم. هنوز پنج دقیقه نگذشته بود که تلفن زنگ زد و خبر دادند که در دفتر حزب جمهوری انفجاری رخ داده است. ابتدا به دفتر حزب و سپس به بیمارستان سینا رفتم و در آنجا بود که متوجه شدم دکتر عباسپور شهید و آقای علیزاده مجروح شدهاند.
و سخن آخر؟
افراد زیادی بودند که پس از شهادت ایشان، ابراز ندامت میکردند که تحت تأثیر فضای سنگین تبلیغاتی منافقان و گروهکهای ضد انقلاب، شایعاتی را که در سطح گستردهای علیه شهید بهشتی پخش شده بود باور کرده بودند. آنها حالا پشیمان بودند و استغفار میکردند. نسل جوان ما باید بداند که برای این انقلاب زحمات زیادی کشیده شده است و بزرگان زیادی را در این راه از دست داده و هزینههای گزافی را پرداختهایم؛ بنابراین باید با آگاهی از مکر و سخنان متعدد، در حراست از آرمانهای انقلاب بکوشیم و آزادی و استقلالی را که با خون جگرهای فراوان بهدست آمده است از دست ندهیم.
روایتی از تعاملی دیرین با شهید آیتالله دکتر بهشتی در گفتوشنود با دکتر عبدالله جاسبی
در روزهای آخر، ما هم نمیتوانستیم به راحتی از شهید بهشتی دفاع کنیم!