پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ در سال 1343 آیتالله بهشتی ضمن یک سخنرانی در مدرسه چهارباغ در اصفهان به مناسبت میلاد پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم)، به انتقاد از رژیم پهلوی پرداخت. بلافاصله بعد از این سخنرانی که با استقبال مردم اصفهان نیز همراه شد، ساواک اصفهان او را احضار کرده و مورد بازجویی قرار داد.
دکتر بهشتی در سخنرانی روز 17 ربیعالاول در اصفهان، ضمن انتقاد از رژیم پهلوی، مردم را به نهضت اسلامی دعوت کرد. در حین سخنرانی به او یادداشتی داده شد تا موضوع سخنرانی خود را عوض کند ولی دکتر بهشتی به سخنرانی انقلابی خود ادامه داد. بعد از اتمام سخنرانی، بلافاصله او را دستگیر کرده و به ساواک اصفهان بردند. [1]
شهید بهشتی خود درباره این ماجرا میگوید: یکی از خاطراتم که هرگز فراموش نمیکنم مربوط به یک سخنرانی پرشوری است که در سال 1343 در مدرسه چهارباغ داشتم که روز 17 ربیع الاول بود. از تهران به اصفهان رفته بودم برای بازدید از بستگانم که بعدا آنجا گفتند که باید سخنرانی کنی. جلسه باشکوهی بود. در آن سخنرانی مردم را به انقلاب دعوت کردم و تحت عنوان اینکه کودک امروز یعنی کودک متولد شده در 17 ربیعالاول پیامآور بود و ضمن صحبت بحث به اینجا کشید که این پیامآور گفت انقلاب را با رساندن پیام خدا و پیام فطرت پذیر آغاز کنید و دنبال کنید اما هر وقت دشمنان خدا و دشمنان انسانیت سر راهتان ایستادند و خواستند ندای حق شما را در گلو خفه کنند آن موقع آرام ننشینید، مقاومت کنید و در برابر آنها محکم بایستید.
وقتی بحث به اینجا کشیده شد جلسه متشنج شد برای اینکه مامورهای امنیتی آنجا بودند و کاغذی به دستم دادند که شیاطین ناراحت هستند. منظورشان این بود که بحث را برگردانم. اما من روا نمیدانستم که بحث را برگردانم. بحث را به پایان رساندم و اینها بیرون مامور گذاشته بودند و در این اثنا رفته بودند و چندین ماشین مامورهای مسلح آورده بودند برای اینکه اگر تشنجی به وجود آمد جلویش را بگیرند. ولی تشنجی هم به وجود نیامد. مامور گذاشته بودند آنجا که مرا دستگیر کنند،و نشد.
بنده رفتم منزل و بعد آمدند مرا دستگیر کردند و بردند به شهربانی و بعد به ساواک اصفهان. در آنجا رئیس ساواک به من گفت که من آدمی هستم علاقمند به دین اسلام و متدین هستم و ... شما میتوانید از علمای اینجا بپرسید، من آرامش این شهر را حفظ کردهام و بعد گفت شما مثل اینکه ماموریت داشتید بیائید و این شهر را بهم بریزید و مردم را به جنگ مسلحانه دعوت کنید. من در آن جلسه بودم اما از آنجایی که بحث به اینجا رسید دیگر دیدم که نباید بمانم و از جلسه خارج شدم و گفتم نوار آن را بیاورند و من گوش کنم.
گفتم پس شما نوار گوش نکرده دارید صحبت میکنید؟ چه اشتباهی! فعلا بگذارید آنهایی که آنجا نگفتم اینجا برایتان بگویم. شروع کردم برایشان به صحبت کردن. بعد معاونش هم آمد و شروع کرد به یادداشت کردن. گفتم که شما به این ملت چه میگوئید؟ آیا یک ملت مرده میخواهید در این کشور بماند؟ ما میگوئیم که ملت ما باید یک ملت زندهای باشد. آن روز برای چندمین بار تجربه کردم که اگر انسان مومن مبارز در برخورد با دشمن با قدرت و قوت نفس سخن بگوید چطور میتواند او را پشت میزش مرعوب کند.
این آقای سرهنگ وقتی که دید من با قاطعیت و صراحت میگویم که این انقلاب برای آن است که از این مردم انسانهایی بسازد که در برابر هر دشمنی از خودشان دفاع کنند و این بحث را بیپروا ادامه دادم، تحت تاثیر قرار گرفت.
حس میکنم آن ته مانده فطرت که در اعماق روح اینها گاهی مانده است با برخورد ما متاثر شد و اثر پذیر شد. توانست چیزی را که هرگز انسان انتظار ندارد از یک رئیس ساواک بشنود از زبان او بیرون بیاورد.
سپس او من را آزاد کرد و به تهران بازگشتم. البته بعدها شنیدم که بالاخره ساواک نتوانست او را تحمل کند و بعد از دو سال ایشان را بیرون کرده بودند.[2]
پینوشتها:
1-علی کردی،زندگی و مبارزات شهید بهشتی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی ،ص86
2-او به تنهایی یک امت بود،واحد فرهنگی بنیاد شهید انقلاب اسلامی،صص 50-51
واکنش ساواک به سخنرانی آیتالله بهشتی در اصفهان در سال 1343/ تاثیرپذیری رئیس ساواک اصفهان از سخنان شهید بهشتی
شهید بهشتی میگوید: رئیس ساواک اصفهان وقتی که دید من با قاطعیت و صراحت میگویم که این انقلاب برای آن است که از این مردم انسانهایی بسازد که در برابر هر دشمنی از خودشان دفاع کنند و این بحث را بیپروا ادامه دادم، تحت تاثیر قرار گرفت